از دیوانگی مجنون زمانه گشت دیوانه
بر دیده ی مجنون بنشین،ای مست بی پیمانه
از رخ عشق نگشت مات زمانه اش مجنون
در سیرت لیلا دید عشق و مهر جاری و روانه
بوسه بر پای سگ نزند هرکه نامش بود آدمی
قدم عشق بر زیر پای بود مجنون را نشانه
سربر درگه حق ننهد کس جز طلب عشق
کسر از عمر من و به عمر لیلی،ای پاک ترین خانه
مهر گر نشانه ی حق شود نیست جایز عبادت
مجنون بین مهر و شخص عبور کرد با بهانه
شخص گفت مگر کوری ای مست بی سر و پا
از بین من و سجده گاه رب،شدی رد دیوانه
مجنون گفت:ای مرد عاشق الله،والله
مرا عشق لیلا بود در سر بی کرانه
عشق نیست عشق تو،عشق رب را نکن بر خود بهانه...
نظرات شما عزیزان: